صدا كن مرا.

صدا كن مرا.
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است
كه در انتهای صمیمیت حزن می روبد.
.
.
.
و تنهاییِ من شبیخونِ حجم تُرا پیش بینی نمی كرد...

love

  «دوست داشتن از عشق برتر است... عشق جوششي يك جانبه است.

به معشوق نمي انديشد كه كيست؟

اما دوست داشتن در روشنايي ريشه مي بندد

و در زير نور، سبز مي شود و رشد مي كند

و از اين رو است كه همواره پس از آشنايي پديد مي آيد

عشق در دريا غرق شدن است

و دوست داشتن در دريا شنا كردن. عشق بينايي را مي گيرد

و دوست داشتن مي دهد.

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.

عشق غذا خوردن يک گرسنه است

و دوست داشتن "همزبانی در سرزمين بيگانه يافتن

اعتراض

من به این مهر سکوت ؛ من به این تاریکی ؛ من به ما ؛ من به فرسودگی ذهن خودم
معترضم که چرا ...........
شوق آغاز مرا
و منی چون من را ز خودم دزدیدند
به کجا بر گردم ؟
حق برگشتن را زتنم دزدیدند

 

زندگی را نخواهیم فهمید اگر...

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟

زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.

زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.



فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خود بیشتر آشنا می‌شویم.