نبايد از شب و تشويش با تو صحبت كرد
زعقل فاصله انديش با تو صحبت كرد
شكوه روح تو را دشمنت نمي دانست
اگر زوحشت و تشويش با تو صحبت كرد
دل بزرگ تو از آفتاب لبريز است
خطاست از شب و سرديش با تو صحبت كرد
حضور روشنت آيينه شكيبايي است
هميشه مي شود از خويش با تو صحبت كرد
دل از تلاوت وحي كلام تو ،پنداشت
كه جبرئيل ،دمي پيش ،با تو صحبت كرد
تو محو مذهب عشقي و هيچ جايز نيست
زهر جماعت بدكيش با تو صحبت كرد
دلم گرفته و شايسته ملامت نيست
اگر كه بيشتر از بيش با تو صحبت كرد
زعقل فاصله انديش با تو صحبت كرد
شكوه روح تو را دشمنت نمي دانست
اگر زوحشت و تشويش با تو صحبت كرد
دل بزرگ تو از آفتاب لبريز است
خطاست از شب و سرديش با تو صحبت كرد
حضور روشنت آيينه شكيبايي است
هميشه مي شود از خويش با تو صحبت كرد
دل از تلاوت وحي كلام تو ،پنداشت
كه جبرئيل ،دمي پيش ،با تو صحبت كرد
تو محو مذهب عشقي و هيچ جايز نيست
زهر جماعت بدكيش با تو صحبت كرد
دلم گرفته و شايسته ملامت نيست
اگر كه بيشتر از بيش با تو صحبت كرد
..شعر از سهیل محمودی
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۹ ساعت توسط متولد.فصــــل.بهـــــار
|